مغزی که خود را تغییر می دهد نورمن دویج
مغزی که خود را تغییر می دهد نورمن دویج
کاور پشت

کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد

تخفیف

نوروپلاستیسیتی یا انعطاف‌پذیری عصبی، انقلابی تمام و کمال در حوزه عصب‌شناسی و مغز به شمار می‌آید. کافیست به یاد بیاورید که تا قبل از ظهور انعطاف‌پذیری عصبی به مدت چهارصد سال، جریان غالب علم و پزشکی بر این باور بود که مغز آدمی تغییرناپذیر است. بر اساس این دانش عمومی، پس از گذشت دوران کودکی، مغز دوران رو به افول خود را سپری می‌کند و در صورت هر گونه آسیب سلول‌های مغزی دیگر جایگزینی برای آن‌ها وجود ندارد. قرن‌ها به دانشمندانی که می‌خواستند در مورد حفظ کیفیت مغز سالم از طریق فعالیت یا تمرین ذهنی تحقیق کنند، گفته می‌شد وقت خود را تلف نکنند. از آنجا که مغز نمی‌توانست تغییر کند و با افزایش سن صرفاً رو به زوال می‌رفت، پیشرفت انسان‌ها نیز به برهه‌های خاصی محدود می‌شد و نمایی تیره و تار از طبیعت انسان به تصویر کشیده می‌شد. اما با ظهور انعطاف‌پذیری عصبی، این تصویر سیاه از بین رفت، مغز به حدی انعطاف‌پذیر بود که می‌توانست با هر فعالیتی که انجام می‌دهد ساختار خود را تغییر دهد و متناسب با وظایف جدید عمل کند. نوروپلاستیسیتی تا حدی پیش رفت که نشان داد حتی در صورت شکست بخش‌های به خصوص مغز در انجام وظایفشان، بخش‌های دیگر می‌توانند این وظایف را به عهده بگیرند. نورمن دویج در این کتاب به دیدار دانشمندان فعال در عرصه انعطاف‌پذیری عصبی رفته است و داستان‌های واقعی و باورنکردنی آن‌ها را در خصوص توانایی مغز برای تغییر به رشته تحریر درآورده است.

معرفی کتاب

کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد به قلم نورمن دویج، به معرفی علم جدید و شگفت انگیز نوروپلاستیسیتی (انعطاف پذیری عصبی) می پردازد؛ علم جدیدی که تفکر اشتباه چند صد ساله بشر را مبنی بر عدم تغییرپذیری مغز از میان برداشته است. نورمن دویج برای نگارش این کتاب به کشورهای مختلفی سفر کرده است و از نزدیک با دانشمندان، پزشکان و بیمارانی که این کشف حیرت انگیز را تجربه کرده بودند دیدار کرده است. نورمن دویج در کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد داستان های واقعی و باورنکردنی از توانایی مغز را به رشته تحریر درآورده است که در آن ها، افراد توانسته اند با تکیه بر توانایی انعطاف پذیری عصبی و تغییرپذیری مغز بر بیماری های به ظاهر لاعلاج و معلولیت های خود فائق آیند و به مهارت های قابل توجهی دست یابند. کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد نوشته نورمن دویج با ترجمه نازگل عزیزی از سوی انتشارات سایلاو منتشر شده است. نشر سایلاو این کتاب را در قالب کتاب های حوزه علم مدرن و روانشناسی خود منتشر کرده است. 

 

درباره کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد

شاید هنوز هم باور بسیاری از افراد بر این است که مغز، پس از سن خاصی روند طولانی زوال خود را آغاز می کند. شاید این باور تا حدودی نشات گرفته از پارادیم نادرست علم باشد و شاید هم بخشی از آن ناشی از مشاهدات خود ما باشد. همیشه دیده ایم کودکانی را که به سرعت در یادگیری زبان پیشرفت می کنند در حالی که در مورد سالمندان، حتی به توانایی یادگیری زبان هم شک می کنیم. گذشته از این، بارها شنیده ایم که در صورت آسیب سلول های مغزی احتمال جایگزین شدن آن ها بسیار کم است و هیچ یک از ما از کسی که دچار سکته مغزی شده است انتظار بازگشت به زندگی نرمال نداریم. اما چقدر از این پیش فرض ها به لحاظ علمی صحیح تلقی می شوند؟ این دیدگاه، دیدگاه تغییرناپذیری مغز نامیده می شود. نورمن دویج در صفحه 13 کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد این دیدگاه را به شکل زیر توصیف می کند:

دانش عمومی بر این اساس استوار بود که پس از دوران کودکی، تغییر مغز صرفاً زمانی رخ می دهد که روند طولانی زوال را آغاز می کند؛ شناختی مبنی بر این که وقتی سلول های مغزی به طور مناسب رشد نمی کنند، آسیب می بینند و یا می میرند، نمی توانند جایگزین شوند. همچنین بر اساس این تصویر، اگر بخشی از مغز آسیب می دید، مغز هرگز نمی توانست ساختار خود را تغییر دهد یا راه حل دیگری پیدا کند. بر اساس فرضیه تغییرناپذیری مغز، افرادی که با محدودیت های مغزی یا ذهنی به دنیا آمده اند، یا متحمل آسیب مغزی شده اند، تمام عمر از این آسیب ها و محدودیت ها رنج خواهند برد.
به دانشمندانی که در مورد بهبود یا حفظ کیفیت مغز سالم از طریق فعالیت یا تمرین ذهنی کنجکاو بودند، گفته می شد که وقت خودشان را تلف نکنند. در واقع، نوعی عقاید پوچ گرایانه در زمینه عصب شناختی حاکم شده بود- به این معنی که درمان بسیاری از مشکلات مغزی، بیهوده و یا حتی غیر قابل قبول بود.
این عقاید در فرهنگ ما گسترش یافت و حتی جلوی پیشرفت دید کلی ما به طبیعت انسان را نیز گرفت. از آن جا که مغز نمی توانست تغییر کند، طبیعت انسان که از آن نشات می گرفت نیز لزوماً ثابت و تغییرناپذیر به نظر می رسید.

(کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد – نشر سایلاو )

نورمن دویج در این کتاب، زندگی واقعی چه افرادی را به تصویر می کشد؟

نورمن دویج در کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد بر روی یکی از خارق العاده ترین کشفیات قرن و بیستم دست گذاشته است و آن هم چیزی نیست جز توانایی های مبتنی بر انعطاف پذیری عصبی یا نوروپلاستیسیتی مغز. او برای نگارش این کتاب به سراغ دانشمندان، پزشکان و بیمارانی رفته است که توانسته اند با تکیه بر انعطاف پذیری عصبی به نتایج قالب توجهی در زندگی خود دست یابند. نورمن دویج در صفحه 16 کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد آورده است:

در طی سفرهایم، با دانشمندی آشنا شدم که افراد نابینا از زمان تولد را قادر به دیدن کرده بود و نیز، دانشمندی دیگر که برای افراد ناشنوا این امکان را فراهم کرده بود تا بشنوند؛ من با افرادی صحبت کردم که دهه ها پیش دچار سکته هایی شده بودند و به آن ها اعلام شده بود که علاجی برایشان نیست، اما به وسیله درمان های مبتنی بر انعطاف پذیری عصبی بهبود یافتند؛ من با افرادی آشنا شدم که با این روش، اختلالات یادگیری آن ها درمان و ضریب هوشی (آی کیو) آن ها افزایش یافته بود؛ شواهدی را دیدم که افراد هشتاد ساله می توانند حافظه خود را به گونه ای تقویت کنند که مثل زمان پنجاه و پنج سالگی شان عمل کند. من افرادی را دیدم که مغز خود را با افکارشان اصلاح می کردند تا ضربه ها و عقده های روحی لاعلاج را درمان کنند. من با برندگان جایزه نوبل گفت و گو کردم که با شور و هیجان بحث می کردند که حالا که می دانیم مغز، دائم در حال تغییر است، می بایست در مورد مدل مغز تجدید نظر کنیم.

(کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد – نشر سایلاو – صفحه 16)

تحول در دیدگاه بشر نسبت به مغز

کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد صرفا به توانایی های مغز نمی پردازد. در اصل، به گفته نورمن دویج این ایده که مغز می تواند ساختار و عملکرد خود را از طریق تفکر و فعالیت تغییر دهد، مهم ترین تحول در دیدگاه بشر نسبت به مغز به شمار می آید. این کتا برخی از این تحولات را نشان می دهد. خواننده کتاب علاوه بر تحولات مرتبط با توانایی مغز در ترمیم خود، درخواهد یافت که چگونه انعطاف پذیری عصبی،درک ما از عشق، رابطه جنسی، غم و اندوه، روابط، یادگیری، اعتیاد، فرهنگ، فن آوری و روان درمانی مغز را تغییر می دهد. به گفته نویسنده کتاب، تمامی علوم اجتماعی، انسانی و فیزیکی، از آن جایی که با طبیعت انسان سر و کار دارند، به اندازه تمامی اشکال آموزش، تحت تاثیر انعطاف پذیری عصبی قرار دارند. بنابراین درک عمیق مقوله انعطاف پذیری عصبی، تاثیر عمیقی بر زندگی فرد خواهد گذاشت.

 

انعطاف پذیری عصبی به مثابه شمشیر دولبه

انعطاف پذیری عصبی مثل یک شمشیر دولبه عمل می کند. بر اساس مفهوم جدید نوروپلاستیسیتی، فکر کردن، یاد گرفتن و حتی عمل کردن می توانند ژن های ما را فعال کنند یا عملکرد آن ها را بر هم بزنند و بدین ترتیب آناتومی مغز و رفتار ما را شکل دهند. نورمن دویج در کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد درباره جنبه های منفی نوروپلاستیسیتی می نویسد:

در حالی که مغز انسان به ظاهر خود را دست کم گرفته است، نوروپلاستیسیتی نیز تنها شامل خبرهای خوش نیست؛ انعطاف پذیری عصبی نه تنها مغز ما را زیرک و کاردان تر می کند، بلکه آن را در مقابل نفوذ خارجی آسیب پذیر و حساس تر می سازد. انعطاف پذیری عصبی این قدرت را دارد تا رفتارهای انعطاف پذیر بیشتر اما سختگیرانه تری ایجاد کند- پدیده ای که من نامش را ” تضاد انعطاف” گذاشته ام. جالب این جاست که برخی از سرسخت ترین عادات و اختلالات ما نتیجه تغییرپذیری ما هستند. وقتی تغییر ماده شکل پذیر به خصوصی در مغز رخ می دهد و به خوبی تثبیت می شود، می تواند از وقوع تغییرات دیگر جلوگیری کند. با درک تأثیرات مثبت و منفی انعطاف پذیری است که می توانیم به راستی به گستره قابلیت های بشر پی ببریم.

(کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد – نشر سایلاو)

فصل های کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد

فصل اول: زنی که پیوسته می افتاد… توسط مردی نجات می یابد که کاشف تغییر پذیری در حواس ماست

نورمن دویج فصل اول کتاب را به مورد شریل اختصاص داده است. زنی که نود و پنج تا صد در صد دستگاه دهلیزی اش را از دست داده است و به همین خاطر هم مدام در حال افتادن است. بنابراین در این فصل با سیستم تعادل به عنوان یکی از مهم ترین حس ها آشنا می شویم. بر اساس دیدگاه سنتی، مورد شریل کاملا مایوس کننده است. اما باخی ریتا با استفاده از تکنیک انعطاف پذیری عصبی به کمک او آیذ. این فصل هم چنین به اولین دستگاه بینا کننده ساخته شده می پردازد. فرضیه موضعی بودن در حواس، نظریه مکانیکی و نظریه موضعی بودن مغز، تاریخچه انعطاف پذیری عصبی و همین طور داستان جالب پدر باخی ریتا از دیگر موضوعات فصل اول کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد، می باشد. 

فصل دوم: او برای خودش مغز بهتری می سازد.

زنی که انگ عقب مانده به او زده شده بود، دریافت چطور خود را درمان کند.

نورمن دویج این فصل را با یک داستان واقعی درگیر کننده شروع می کند؛ او هم کسی نیست جز باربارا ارواسمیت یانگ. به ندرت پیش می آید کسی که به کشف مهمی دست می باید خود دچار مشکل مغزی بوده باشد اما باربارا یکی از این افراد است. در این فصل با مفاهیمی چون استدلال فضایی، مشکل جنبشی، اختلال قرینه نویسی، و آموزه های فروید آشنا می شویم. همین طور نورمن دویج در این فصل از تاثیر آموزش در تقویت مغز دفاع می کند.

فصل 3: طراحی مجدد مغز

یک دانشمند مغزها را تغییر می دهد تا حافظه و قوه ادراک را تقویت کند، سرعت تفکر را افزایش دهد و مشکلات یادگیری را درمان کند. 

این فصل به تلاش مایکل مرزنیچ می پردازد، یکی از متخصصان انعطاف پذیری عصبی که جاه طالبانه ترین ایده ها را در این زمینه دارد. در این فصل همین طور درباره چنفیلد و کشف نقشه مغز می خوانیم و از رابطه بین نقشه های مغزی و انعطاف پذیری عصبی درک بهتری به دست می آوریم.دوره های حساس و نقش پذیری نیز به طور کامل در این فصل بررسی می شوند. فصل سوم کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد هم چنین به ساختار سلول عصبی، ساختار تغییرپذیر مغز، راز یادگیری زبان، اوتیسم، یادگیری در بزرگسالی، آلزایمر، چرایی یادگیری زبان های جدید و … می پردازد. 

فصل چهارم: جاذبه جنسی و عاشق شدن

آنچه انعطاف پذیری عصبی درباره جاذبه جنسی  و عشق به ما می آموزد

در این فصل از کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد، نورمن دویج به بررسی روابط جنسی در دوره حساس، غرایز اکتسابی، اعتیاد و رابطه آن با انعطاف پذیری عصبی، سیستم های لذت، عشق و نوروپلاستیسیتی، مراکز لذت، عشق و کوکایین، این که چرا عشاق از هم خسته می شوند؟، مکانیسم فراموشی معشوق، اوکسی توسین و … می پردازد. 

فصل پنجم: رستاخیرهای نیمه شب

قربانیان سکته مغزی یاد می گیرند دوباره حرکت و صحبت کنند

نورمن دویج در این فصل از کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد به مقوله بسیار مهم عدم استفاده آموخته شده می پردازد. این اصل، طبق قوانین انعطاف پذیری به شکل ساده این گونه بیان می شود: یا از آنچه داری استفاده کن یا آن را از دست می دهی. به این ترتیب عضوی که کمتر مورد استفاده قرار می گیرد، به تدریج تحلیل می رود و تضعیف می شود. غرقه سازی در یادگیری زبان یکی از مثال هایی است که به تفصیل در این فصل شرح داده شده است. 

فصل ششم: باز شدن قفل مغز

استفاده از انعطاف پذیری مغز برای متوقف کردن نگرانی ها، وسواس های فکری، وسواس عملی و عادات بد

فصل هفتم: درد؛ نیمه تاریک انعطاف پذیری مغز

فصل هشتم: قوه تخیل؛ تاثیر تفکر

فصل نهم: تبدیل ارواح به پیشینیان؛ روانکاوی به مثابه درمان انعطاف پذیری عصبی

فصل دهم: جوان سازی؛ کشف سلول های بنیادی عصبی و آموزه هایی برای حفظ کردن مغز

فصل یازدهم: فراتر از اعضای بدن

زنی که به ما نشان می دهد مغز تا چه اندازه می تواند تغییر پذیر باشد

شناسنامه

وزن 480 گرم
نویسنده

نورمن دویج

دیدگاه‌ها

دیدگاه‌ها

هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب مغزی که خود را تغییر می دهد”