امیلی دیکنسون، شاعر برجسته آمریکایی شعر معروفی دارد با این مضمون که «مغز وسیع تر از آسمان است چراکه می تواند آسمان را در خود جای دهد». اگر به جای آسمان «کیهان» هم بگذارید پیام دیکنسون در این شعر تغییری نخواهد کرد. مغز می تواند به کیهان و بسیاری از پدیده های دیگر بیاندیشد اما همین مغزمی تواند تصمیم بگیرد به زندگی خود خاتمه دهد و یا جهانی را بسازد که هیچ شباهتی به واقعیت ندارد؛ ویژگی هایی که الیور ساکس- این عصب شناس فقید- را بر آن داشته تا در کتاب «انسانشناسی در مریخ»، مغز را عضوی شگفت انگیز و در عین حال بسیار خطرناک بنامد.
توهمات، خطاهای ادراکی، هذیان ها و روان آشفتگی ها چهار تله مهمی هستند که ادراک مغز را از واقعیت و جهانِ اطراف تحت تاثیر قرار می دهند و یا حتی به طور کامل منحرف میکنند. در این میان همه ما هر روز با خطاهای ادراکی دست و پنجه نرم می کنیم و کمتر دچار توهمات و هذیان ها می شویم و تنها مغز عده کمی از ما دچار روان آشفتگی می شود. شناخت این چهار عامل نه تنها برای درک بهتر جهانِ مغز بلکه برای درک صحیح جهان و آدم های اطرافمان ضروریست.
با نگاهی به محتوای موجود، میتوان دید که در بسیاری از موارد، این مفاهیم به اشتباه به جای یکدیگر به کار می روند. جدا از خطاهای ترجمه و چالش های موجود، این مسئله بار دیگر، ضرورت فراگیری دانش مغز از مراجع تخصصی را نشان میدهد. در این مطلب علاوه بر بررسی معادل صحیح هر یک از این حالت ها، منابع مرتبط با آن ها را نیز معرفی خواهیم کرد.
1. Hallucination یا «توهم»
توهم معادل دقیق و صحیح واژه Hallucination است. الیور ساکس در کتاب توهمات تعریف ساده و مشخصی از توهم ارائه میدهد:«بهطورکلی، توهم ادراکی است که در غیاب هرگونه واقعیت بیرونی ایجاد میشود- به عبارتی، دیدن یا شنیدن چیزهایی که وجود خارجی ندارند.» و نکته همین جاست. در توهم، فرد چیزی را ادراک می کند که در عالم خارج هیچ محرکی برای آن وجود ندارد. شاید این نکته را بتوان مهم ترین مرز بین خطاهای ادراکی و توهمات دانست. توهمات ساخته مغز یا ذهن ماست و جز فرد متوهم، هیچ کسی قادر به دیدن یا شنیدن آن نیست. تا پیش از قرن نوزدهم، توهمات صرفا در ظهور اشباح خلاصه می شد اما امروزه تقریباً در تمام جنبه های زندگی بشر کم و بیش حضور دارد. مهم ترین اثر در این زمینه،بی تردید اثر مشهور الیور ساکس با نام «توهمات» است. ساکس در قالب قصهگویی قهار، داستان توهمات را از حمله خواب و بختک گرفته تا ملاقات با ارواح عزیزان از دست رفته و خلسه های داستایفسکی به زیبایی به تصویر می کشد.
2.Illusion یا «خطای ادراکی»
«خطای ادراکی» معادل دقیق و صحیح واژه Illusion است. مهم ترین وجه تمایز خطاهای ادراکی با توهمات در اینجاست که در خطاهای ادراکی ما با سوءتعبیر محرک های بیرونی واقعی مواجهیم. در اینجا محرک بیرونی وجود دارد اما توانایی های شناختی مغز ما از درک صحیح آن عاجز است. کتاب «گوریل نامرئی: و راه های دیگری که شهود ما فریبمان می دهد» از کریستوفر چابریس و دانیل سایمونز را می توان مهم ترین اثر در این زمینه دانست. در اصل، خطاهای ادراکی به قدری رایجاند که نویسندگان اثر مجاب شده اند از عبارت «خطاهای ادراکی روزمره» استفاده کنند، چرا که «تقریباً هیچ حوزه ای از رفتارهای انسانی مصون از خطاهای ادراکی روزمره نیست». این کتاب، «درباره شش خطای ادراکی روزمره است که تأثیری عمیق بر زندگی ما دارند: خطاهای ادراکی توجه، حافظه، اعتمادبهنفس، دانش، علت و پتانسیل. اینها باورهای تحریفشدهی ما در مورد ذهن خودمان هستند که نهفقط اشتباه، بلکه به طرز خطرناکی اشتباه هستند.»
3.Delusion یا به معنای صحیح کلمه «هذیان»
هذیان، عقیده کاذبی است که فرد مبتلا علی رغم وجود شواهد و دلایل آشکار، قویاً به آن اصرار می ورزد. باورها در هذیان همانقدر راسخاند که نادرست. هذیان با توهم متفاوت است.
راماچاندران در کتاب «مغز سخن چین: جست جوی یک عصب شناس برای آنچه ما را انسان می سازد» به موارد شگفت انگیزی از هذیان و دلایل آن پرداخته است. او داستان بیماری به نام علی را تعریف می کند که عمیقاً باور دارد یک جسد است. علی معتقد است که دیگر وجود ندارد و روحی است که در جهان دیگری زندگی می کند، مثل پوستهای توخالی. علی رغم درمان تشنج علی، او همچنان تا سه سال بعد از درمان باور داشت مرده است. «مشکل علی یکی از عجیبترین اختلالات در عصب-روانپزشکی محسوب میشود: سندرم کوتارد» و یا هذیان کوتارد.
4.Delirium یا به معنای صحیح کلمه «روانآشفتگی»
«خطای ادراکی» معادل دقیق و صحیح واژه Illusion است. مهم ترین وجه تمایز خطاهای ادراکی با توهمات در اینجاست که در خطاهای ادراکی ما با سوءتعبیر محرک های بیرونی واقعی مواجهیم. در اینجا محرک بیرونی وجود دارد اما توانایی های شناختی مغز ما از درک صحیح آن عاجز است. کتاب «گوریل نامرئی: و راه های دیگری که شهود ما فریبمان می دهد» از کریستوفر چابریس و دانیل سایمونز را می توان مهم ترین اثر در این زمینه دانست. در اصل، خطاهای ادراکی به قدری رایجاند که نویسندگان اثر مجاب شده اند از عبارت «خطاهای ادراکی روزمره» استفاده کنند، چرا که «تقریباً هیچ حوزه ای از رفتارهای انسانی مصون از خطاهای ادراکی روزمره نیست». این کتاب، «درباره شش خطای ادراکی روزمره است که تأثیری عمیق بر زندگی ما دارند: خطاهای ادراکی توجه، حافظه، اعتمادبهنفس، دانش، علت و پتانسیل. اینها باورهای تحریفشدهی ما در مورد ذهن خودمان هستند که نهفقط اشتباه، بلکه به طرز خطرناکی اشتباه هستند.»
با این همه و برفرض محال اگر هیچ یک از اینها را تجربه نکنید(خطاهای ادراکی روزمره و برخی از انواع توهمات را همگی تجربه می کنیم) باز هم از سبک مغزی های مهم ترین پدیده این جهان، یعنی مغز در امان نخواهید بود.
مغز حتی در بینقصترین حالت خود، خطاپذیر است. دین برنت، عصب شناس و کمدین معروف در کتاب «مغز سبکمغز» به بسیاری از کارهای مضحک مغز شگفت انگیز و ابله ما می پردازد.
به گفته او مغز ما بهشدت ترسو است و ما را بیدلیل از چیزهایی بیخطر مثل سایه روی دیوار میترساند؛ به رژیم غذایی ما، خواب ما و حرکات ما گند میزند؛ متقاعدمان میکند که بینظیریم درحالیکه نیستیم؛ نیمی از چیزهایی که درک میکنیم را از خودش سرهمبندی میکند؛ وقتی از چیزی هیجانزده میشویم ما را به انجام کارهای غیرمنطقی وامی دارد؛ به لطف مغز احمق مان با سرعتی باورنکردنی دوستانی پیدا میکنیم و در یک چشم بر هم زدن به همه آنها پشت میکنیم؛ زیر سایه مغز ابله مان، انواع تئوری های توطئه را باور می کنیم و به یک مشت خرافات ایمان می آوریم؛ حافظه مان، که انقدر به آن اتکا می کنیم، در اصل موجود خودخواهی است که با دستکاری خاطرات ما، آن ها را جوری تغییر می دهد که خوشایند ما باشد. بدتر از همه این که مغز سبک مغز ما همه ی این سوتی ها را زمانی می دهد که کاملا درست کار می کند.